شب قدر
آرام آرام دلنشین و سبکبال پاسی را بر بال ملائک می گذاریم
و دستان رمضان را در آغوش می گیریم
پای برشمارش معکوس دل می گذاریم
و به سوی عشق و مستی در دست
١٩ روز از ماه رمضان گذشت.من امروز خیلی برای خودم ناراحت شدم وتاسف خوردم که خوب از این روزها
بهره نبردم.ما وسط مهمانی خداییم چه خدای مهربانی...بنده خوبی براش نبودم ولی خدا منو باز به
مهمونیش دعوت کرده.خوش به حال کسی که بدونه معنی این مهمانی را...
این روزا ما خیلی به آسمان وبه خدای عزیز نزدیکیم چه قدر بده اگر دلامون دوباره رنگ آسمون را
نبینه ونسیم خوش بهشتی به صورتمون نخوره.
شب ١٩ ماه مبارک رمضان وشب قدر از راه رسید ولیلا جونم با اشتیاق فراوان از ساعت ١٠ شب چادر
نمازش را سر کرد.اولش میگفت خوابم میاد وشیطان داره مزاحمم میشه.بابا جونش ازش خواست که
یه کوچولو بخوابه تا برای احیا نگهداشتن بیدارش کنیم ولی لیلا میگفت نه می خوام همش بیدار باشم
تا همه گناهام بخشیده بشه.قربون اون دل پاکت برم.خلاصه تمام شب را تا سحر بیدار بود وجا نمازش
را جلوی تلویزیون پهن کرده بودودعای جوشن را با تلویزیون همراه و زیر لب زمزمه میکرد بعدشم با کمک
باباش قرآن را سر گذاشت. قبول باشه دختر نازم
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم ، نمیدانم چه میخواهی ولی
امشب ، برای تو ، برای رفع غم هایت، برای قلب زیبایت ، برای آرزوهایت
، به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم دعاهایم اثر دارد