سفر بندر
خیلی وقت بود می خواستیم بریم بندر پیش خاله های لیلی جون ،9بهمن تصمیم به سفر گرفتیم ولی
لیلی به خاطر مدرسه اش مخالفت می کرد .بعد از کلی صحبت کردن مامان جون لیلابالاخره راضیشد و راهی سفر شدیم .لیلا جون هم با رسیدن به بندر دیگه همه چیز را
فراموش کرده بود،البته ناگفتهنمونه تو راه کلی غر زد.الهی فدات بشم غر زدناتم دوست
دارم.جاتون خالی خیلیخوشگذشت .جمعه هم موقعبرگشت خاله فاطی و خاله لیلی هم همرامون بودن .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی