باغ شادونه
دخملم دیروز خیلی خوشحال بود چون قرار بود از طرف مدرسه ببرنشون باغ شادونه
.شب قبلش دوباره شروع کرد به اشپزی و برای خودش سیب زمینی سرخ کردومن هم خوراکیهای فرداشو اماده کردم.
وقتی از مدرسه برگشت طبق روال همیشه یه ریز حرف زدو از جشن برام تعریف کرد.خیلی خوشش نیومده بودمیگفت به درد بچه مهد کودکیا می خوره.آره دیگه دخملی ما هم بزرگ شده .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی