بعد از یک ماه
سلام عزیزترینم خیلی وقته نتوانستم بیام و برات بنویسم الآن توی امتحاناتت هستی و مرتب درس میخوانی.چند روز پیش که از مدرسه اومدی گفتی توی مدرسه خون دماغ شدی کلی جوش کردم .فرداش هم که اومدی هنوز تو نیومده سر به سرم گذاشتی و منو ترسوندی .گفتی دوباره خون دماغ شدم .بعدشم کلی بهم خندیدی.قربونت بشم تو تمام زندگی منی ومن نمیتوانم کوچکترین ناراحتی تو را ببینم ایشاا... همیشه سالم و شاد باشی. ...
نویسنده :
مامان لیلی
11:02
با تو بودن
به نام او که یادش آرام بخش دلهاست! به آرزوی تو...
نویسنده :
مامان لیلی
13:18
عکس
بدون عنوان
خــــداوندا زیبــــاترین لحظــــــه ها را نصــــیب مــــــــادرم کن که زیبـــــــاترین لحظه هایش را به خـــــاطر من از دست داده است ...
نویسنده :
مامان لیلی
12:03
بدون عنوان
عکس لیلا جون در مشهد
تبریک پیشاپیش عید نوروز
تولد مامان جون لیلا
روز اول فروردین بعد از سال تحویل که جاتون خالی خیلی خوش گذشتو یه سفره هفت سین پهن کردیم که بیا وببین همچی توش بود سماور-سکه-ساندویچ-سس-ساعت- سینی. همگی رفتیم حرم وبعد از ظهر چون تولد مامان جون لیلا بود به بهانه خرید برای خودمون رفتیم بیرون و هدیه برای تولد مامان جون خریدیم و لیلا هم که خیلی خوشحال بود و کادو ها را زیر لباسش قایم کرده بود و می خواست خودش مامان جونش را غافلگیر کنه .اومدیم هتل ویه جشن کوچولوگرفتیم . &nbs...
نویسنده :
مامان لیلی
13:46
روز 29 آخر سال
سلام دوستان سال جدید را بهتون تبریک میگم امیدوارم سال بسیار خوبی را در پیش داشته باشیدما روز ٢٩ اسفند تصمیم گرفتیم بریم مشهد زیارت آقا امام رضا .مامان جون .آقا جون .دایی و خاله لیلا هم از تهران راه افتادن هوا خیلی سرد بود وهمش باد میومد .همون روز مشهد و شهرایاطرافش حسابی برف اومده بود ما هم که به شهر تربت حیدریه رسیدیم چون زنجیر چرخ نداشتیم مجبور شدیم شب را توی یه مدرسه بخوابیم .توی راه یه جا طوفان بود یه جا باران میومد یه جا برف میبارید مثل بازیهای کامپیوتری شده بود باید همه این مراحل را طی میکردیم تا به مشهد برسیم آقاجون لیلا هم که توی راه بودن نزدیک مشهد ماشینشون سر خورده بود واز جاده رفته بودن بیرون...
نویسنده :
مامان لیلی
13:39